رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

نقدی بر مجموعه ی « جانب اگر نه عشق» اثر سعید مهیمنی


«جانب اگر نه عشق» اولین مجموعه شعر سعید مهیمنی، شاعر، نویسنده و منتقد معاصر، و حاصل دو دهه فعالیت شعری او (60-80) است. نام کتاب یادآور این بیت حافظ است:
«صحبت عافیت گرچه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش»
این مجموعه 42 شعر را در بر می گیرد. بنابراین پیداست که شاعر حاصل دو دهه فعالیت شعری خود را با وسواس بسیار برگزیده است. شعرهایی که در کل با یکدیگر تفاوت چشمگیری ندارند و اغلب در یک فضا و در یک ساختار مشابه سروده شده اند.
شعر مهیمنی اصولاً مبتنی بر زبانی آرکائیک و مطنطن است. چنین رویکردی به زبان آرکائیک در واقع در تقابل با ظرفیت های زبان روزمره قرار می گیرد و همین فخامت زبانی کم تر به او اجازه ی رویکرد به زبان گفتار و محاوره ای را می دهد. معیارهای زیبا شناختی، معمولاً همان معیارهای دهه های چهل و پنجاه است. مهیمنی با بی اعتنایی به شعر امروز و ظرفیت های زبان امروزی خود را از امکانات ویژه ی شعر امروز محروم می سازد. در واقع شعرِ مهیمنیِ دهه ی شصت با مهیمنی دهه ی هفتاد تفاوت محسوسی نکرده بلکه با همان زبان و ساختار و با همان ذهنیت اجتماعی، تغزلی، فلسفی و... با بیانی تصویری سروده شده است. شعر او، شعر معنا محور و مفهوم گرا است.
مهیمنی به گواه مجموعه نقد «واکاوی لحظه ها» و مقالات پراکنده منتشر شده در نشریات، منتقدی توانا در عرصه ی شعر معاصر است. حتا به نقد و بازخوانی شعر شاعران دهه ی شصت و هفتاد (فرشته ساری، شمس لنگرودی، چایچی، عبدالرضایی و...) پرداخته و از همه ی جریان ها و تحولات گسترده در شعر امروز آگاه است. اما این که چرا به این جریان ها و تحولات کم تر روی خوش نشان می دهد و کم تر حاضر است به افق های امروزی تر گام بگذارد، به گمانم ناشی از ناتوانی او نیست، بلکه ناشی از عدم اعتقاد و باور نداشتن این نوع تحولات و واکنشی انتقادی به این نوع جریان ها است. جریان هایی که گاه به افراط گراییده و به زبان بازی ها و فرم گرایی ها و سطحی نگری روی آورده اند. دلیل دیگرانس گرفتن به ایستگاهی است که شاعر سال ها در آن ایستاده و افق را نگریسته است، افق هایی که زمانی جذابیت و تازگی داشته اند، و طبیعی است که دل کندن از آن آسان نباشد.
حرکت در شعر مهیمنی به کندی صورت می گیرد. چون قصد رفتن ندارد. شاعر به مناظر تازه کم تر گام می گذارد و همین سبب یکسانی فضا و زبان و شباهت ساختاری در شعرش شده است.
تأثیر زبان و لحن شعر شاملو در این مجموعه مشهود است. شاعر در اغلب شعرها مجذوب جذبه های زبانی، لحن خطابی و آرکائیک، فخامت زبان شاملو است:
- سر می کشم ماه را/ یله بر آب و آبنوس و/ یکّه بر جلوه ی نور/ می لغزم (ص13)
- ای بازیافته در من حلول کن/ و رقص ویران نسیم را با من به عرشه بیا (ص16)
- حاشا اگر دریا به سجده نیاید/ سراسر کویر را می رویانم/ با صخره و ماسه و صدف (ص26)
- نه باد بودم و/ نه سنگ/ حرفی بودم/ رهگذر/ و شب/ آن قدر شب بود/ که تلاش را محک تجربه/ نا ممکن (ص47)
- اگر زمزمه ای به آسیمگی گذشت/ از نگاه هراسیده ی یارانم بود/ آیینه ی زخم های تازه ام/ وگرنه اَندروای قصه شعبده وایقان نا نبشته را/ به معجزه چوبی خشک/ فراهم آوردی (ص66)
- زلالی ات را/ می هراسم/ -دستانت/ که مهتاب را/ تاب نمی آرند و/ رنج مضاعف را/ دنبال می کشند (ص 71)
اما هرگاه زبان فاخر و آرکائیک را وا می گذارد و از فخامت زبانی و زبان مسلط و فاخر شاملویی فاصله می گیرد و به لحن و صورت محاوره و ساختار گفتار و ظرفیت های آن روی می آورد، به شعری شفاف تر و روان تر و با زبانی تر وتازه تر می رسد. این لحن محاوره سبب خلق فضایی گفتاری و تازه ای در شعر می شود و کیفیت حسی و عاطفی را سبب می شود:
- تو بودی و من بودم/ در را که گشودم/ تو آمدی آبی جوان/ مثل همان گلدان یاسی که دیگر نمی دیدم/ خندان پر نشاط/ مثل همیشه، همیشه ها/ شاداب تر، جوان تر از هنگامه ی بهار/ با گیسوان سیاه/ عین آنچه دلم می خواست. (ص 28)
- بی سبب نیست که ابرها شاعرند/ و من/ بی سبب نیست که راه افتادم/.../ بی سبب نیست که می توان در روز ستاره دید. (ص76)
- و قول می دهم/ از هوش خاطره پاک شود/ اگر حرفی نباشد انسان/ در ازدحام واژه/ و عشق را کسی/ نشمارد. (ص 83)
- هنوز پدر/ از گرانی می گوید/ مثل هنگامی که به مدرسه می رفتیم/ و در هر سطر فیلمی می دیدیم/ مثل فیلمی/ که کودکی ما/ جوانی ما بود. (ص83)
- معدل کم تر از نوزده را/ هرگز باور ندارد/ اما هیچ گاه خواب کبوتر را ندیده/ ولی سال و ماه و تولدش را می داند/ هنگام زمستان یک هزار و سیصد و شصت. (ص 84)
و یا با استفاده از لحن گفتاری عبارت «صدایش را در نیاور!» در میان شعر، فضای تازه ای را بوجود می آورد. نوعی کیفیت حسی عاطفی که سبب گسست در روایت شده:
- بیرون که بیایم/ کافی ست چنگ افکنم هوا را/ غرق شبنم و نگاه/ می شکوفم/ -صدایش را در نیاور!/ مجنون لیلا را گذاشت/ من اما/ مجنون را می گذارم. (ص 13)
مهیمنی در کتاب «واکاوی لحظه ها» راز ماندگاری شعر را «بافت زبانی استوار، همراه با تصاویر سامان یافته و به شکل رسیده و عاطفه اندیشه ای قوی» می داند. (ص 45)
این مجموعه نیز در واقع بر همین اساس سروده شده است. شعر مهیمنی شعر ساختار مند است. یعنی بین همه عناصر شعری (زبان، تصویر، عاطفه، اندیشه، تخیل، موسیقی و...) هماهنگی و تعادل برقرار است. شعرهای این مجموعه تلاشی است در راستای همین هماهنگی و تعادل میان عناصر شعری. یکپارچگی متن، ساختارمندی، پیوند ارگانیک میان عناصر شعر، توجه به پرداخت شعر، از ویژگی های شعر مهیمنی است. در شعر او یک نقطه مرکزی و محوری است که دیگر روایت ها در واقع حول همین محور می چرخند. شعر مهیمنی اغلب شعری تراش خورده و مواظبت شده است. عدم گسست در متن روایت، توجه به پردازش شعر و ایجاز، ساختار شعر را یکدست کرده به گونه ای که به نوعی وحدت انداموار می رسد. روایت ها اغلب خطی اند و واژه ها در جای خود نشسته اند.
مهیمنی به ارزش تصویر در شعر واقف است. تصویر در کنار دیگر عناصر اصلی شعر، نقش پایه ای دارد. بنابراین در این مجموعه، تصویر های دلپذیری دیده می شود:
- باید رهاتر از نسیم ویران شوی و بگذری/ رهاتر از کلام یاد و سخن پُر سوز آفتاب/ شاید هم دوش ترانه ی صبح (ص 14)
- از دریچه ی تابستان دیدم/ آفتاب و/ ماه و/ ابر/ از دریچه ی تابستان/ خاک را که می پژمرد/ و آب که آب می شد/ از دریچه/ تابستان را/ که سر می رفت. (ص33)
- "برکه ای/ آرام می خشکد/ هموار می لغزد مسیرِ رود/ و می موید/ سنگینی سنجاقکی را/ ساقه ای لرزان..." (ص36)
- برگی اگر دریچه ی خود را بست/ پاییز نیست/ این شیون قهوه ای و زرد/ از غوغای قارقار کلاغان است. (ص51)
- جانب اگر نه عشق/ این باد از کجاست. (ص52)
- در مجال گذر/ نشان تو می جویم/ که در هلهله ی باد/ تنها/ سمت تو آرام است. (ص 54)
- گاهی سایه آنقدر گسترده می شود/ که سایه را می پوشاند/ و زرد می شود و سایه می ریزد (ص75-76)
زیبایی شعر مهیمنی در واقع ناشی از همین تصاویر بکر و کشف و شهودها، ذهن پویا و توجه به مفاهیم عمیق انسانی است.
مهیمنی قدرت تخیل قوی و تپنده ای دارد. تخیلی سرشار که شاعر قدر آن را می داند.
- حس گذشتن از دریچه/ ناقوس اشیا و قفل ها را/ می نوازد/ آن سوی کرانه/ در جامه ی رنگی، خروسی/ بال می تکاند/ سگی از ژرفای حافظه/ بیدار می شود/ حسی یاد نوازش شبنم می افتد/ عطش از فراموشی خواب سر می کشد (ص8)
- بازوان علف/ و ساقه های ستبر لجاجت را/ رقصان طواف کردیم/ در غروب سرد دریا (ص 38)
شعر مهیمنی شعری تئوری زده نیست. بلکه همواره با نوعی اعتدال و فارغ از تندروی های معمول دهه ی هفتاد سروده شده است. در واقع دغدغه ی اصلی او متفاوت نویسی و نو آوری صرف نیست. بلکه بیشتر پای بند اندیشه و دید هستی نگر خود است همراه با تخیلی سرشار و زبانی که باز عاطفه و اندیشه و درون شاعر است. شعری که حاصل تجربه های زیستی و حسی اوست. عشق، سرخوردگی، عصیان، انسان و نگرش تلخ آمیز از جمله مفاهیمی است که شاعر به زیبایی آن ها را باز می تاباند. این مجموعه در واقع دریچه ای است به دنیای ذهنی شاعر. شاعری که دغدغه های اجتماعی، عاشقانه و انسانی خود را با تخیل شاعرانه و تصاویر بدیع می سراید. شاعر با زبانی استعاری و متناسب با فضای ذهنی و فکری خود به تلفیق و گزینش واژه ها می پردازد. جلوه های زندگی شهری در شعر مهیمنی راه ندارد. شاعر دلبسته ی طبیعت پیرامون خود است. و از عناصر محیطی و طبیعت زندگی خود، در جهت خلق فضاهای شاعرانه بهره می گیرد. عناصری چون کوه، دریا، قایق، تلماسه، صخره، ماسه، صدف، موج، بندر، شروه و... .
- بی شروه و نای نی/ هجای دریغ را در تحریر آوا/ سرشار سازند (ص54)
مهیمنی با کمک این عناصر بومی و محلی تصاویر دلپذیری را خلق می کند:
- با دریا رازی بود/ موج ها/ هول و ولایِ کشتی به گِل نشسته را/ ترسیم می کردند/ و ماسه های کویر/ خاطرات گذشته را تکرار/ وقتی بندر پس کوهه ها خیز بر می داشت/ در برهوت نمک و کوسه/ چه می دیدی؟ (ص86)
از واژه های بومی و محلی نیز گاه در شعر استفاده می کند:
- در اتراق گاه خورشید/ هم گردانان کُچّه نشینند/ شب را/ و/ روز را (ص56)
شاعر کم تر دست به جسارت هنری و خطر کردن و شکستن هنجارهای تثبیت شده می زند و در واقع ادامه دهنده ی همان خط سیر گذشته است. به کارگیری ساخت های مشخص و معمول، شگردهای رو شده، تکرار ها و تأکید های غیر ضروری، توجه نکردن به فضاهای خلاق و کارکردهای زبانی شعر دهه ی شصت و هفتاد، گاه سبب راه یافتن ترکیب های کلیشه ای و توصیف های غیر ضروری در شعر شده است و همین از قدرت تأویل پذیری شعر می کاهد.
- آن گاه که گیسوان زمان پریشید/ دریای سبز دیدگان تو را دیدم/ دشت را سراسر تو بودی/ بر بال های نسیم/ رشته های پریشان ابریشمین دختران بود/ آن گاه که گیسوان زمان شکوفا شد/ دشت را سراسر تو بودی. (ص5)
- تا کی/ آری تا کی باید گرفته سر/ به دستِ گرگسار باد/ .../ هی اسب خسته/ تازانند/ تا کی/ آری تا کی/ .../ آری تا کی/ تا کی باید دست بر دست/ بسایم و/ آسمان بی نوا را نفرین کنم/ .../ تا کی/ خدایا چه قدر/ آری چه قدر باید تا کی بپویم و/ چه قدر باید تا شب بمویم/ .../ پیش می برد/ تا کی/ آری/ تا کی... (ص 12-10)
- نسخه ی تمنا را/ چه کسی می پیچد (ص15)
- مروارید عرق پیشانی شب را/ پر ستاره کرد (ص79)
گاه تکرار مصوت بلند «آ» منجر به دشواری در خواندن شعر می شود؛ - آوار آوای عاشق مانده ای است. (ص24)
شاعر گاه دست به ترکیب می زند:
دست گرگسار باد، درد نعره های یاد، تیغ- آتش، دستادست، مالامالِ پُر پاسوز یادکاوی، پاس سگ خیز و...
گاه واژه هایی از حوزه ی علوم دیگر اجازه ی ورود می یابند:
- از غنچه ها سخنی اگر/ رنج خارج شدن برگ است و/ درد نهنج و زایش گلبرگ (ص19)
استفاده از اصوات برای رسیدن به طبیعت کلام:
- چیروپ چیروپ گنجشکان (ص79)
شاعر گاه به صورت محدود با بازی با ابعاد واژه دست به نو آوری می زند و ظرفیت های زبان را گسترش می دهد:
- مانده ی خفتن بی خواب (ص9)
- نیستم/ گاهی که در هوای تو/ نیستم (ص 32)
- شب در سه کنج خانه، خانه کرده است (ص50)
و یا در شعر زیر بازی زیبایی با دریچه و تابستان کرده است:
- از دریچه ی تابستان دیدم/ آفتاب و/ ماه و/ ابر/ .../ از دریچه/ تابستان را/ که سر می رفت. (ص33)
- نه هرگز نمی توانم!/ .../ نام تو را/ در گذر گذرا/ ... (ص7)
گاه دست به نو آوری و هنجار شکنی هایی می زند:
استفاده از نقل به جای اسم:
- کلید گفتم و گفت می جست (ص62)
به هم زدن ترتیب یک ترکیب، سبب آشنایی زدایی و حرکت در شعر شده است:
- در جوش و جنب گنجشکان (ص80)
از قید صفت تفضیلی ساختن بر خلاف قیاس:

- دیروزتر سروده بودم (ص81)
حس آمیزی زیبای «شیون قهوه ای و زرد» (ص51) که تداعی کننده ی جیغ بنفش می باشد. بعضی از شعرها پایان ناتمامی دارند:
شعرهای (3)- (7)- (11)- (19)- (27)
در این مجموعه رگه هایی از تأثیر بعضی شاعران معاصر و کلاسیک دیده می شود:
مهیمنی: جانب اگر که نه عشق است/ این باد از کجاست؟ (ص52)
حافظ: صحبت عافیت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
مهیمنی: که کسی را/ هرگز تاب مستوری و گذر بی هوا/ نیست (ص80)
جامی: پری رو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن بر آرد
مهیمنی: در جست و جوی نام تو برخیزم (ص73)
سعدی: به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم/ به گفت
و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
در شعرهای زیر نیز رگه هایی از تأثیر شعر منوچهر آتشی می بینیم:
- سگی از ژرفای حافظه/ بیدار می شود/ حسی یاد نوازش شبنم می افتد. (ص7)
- راز هبوط و سرّ عشق را/ ژرفای سر درد و سرگیجه ی مدام را... (ص14)
- گریزی نیست/ باید ندا در اندیشه افکنم. (ص46)
- نگاه نخستینم آنگاه/ کف دستان را می کاود/ تا حروف نامت باز/ شکل بگیرد. (ص66)
- حالا در کوچه های پرسه/ به مرمت حیرت خود آمده ام (ص46)
در این شعر ها هم تأثیر زنده یاد محمد بیابانی را می توان دید:
- با شور باستانی خاک/ چه حدیثی است نهال را/ باران نمک سود و/ نهال بلورین/ سراسر دشت (88)
- این باد از کجاست/ که تا قامت شگرف اقاقی/ با بوی بابونه و سوسن.../ (ص50)
- کاش مزرع انتساب تو بودم/ در امتداد زبانه ی باور/ تا انقراض پر مهابت جست و جو (ص18)
گاه شاعر عیناً ترکیبی از شعر یک شاعر را می آورد و خود به آن اشاره دارد و گاه اشاره ای نمی کند:
- در گرگ و میش بود و نبود/ «سالخورد جاودان» را/ هی اسب خسته/ تازانند. (ص10)
ترکیب «سالخورد جاودان» از شعر میراث اخوان ثالث گرفته شده است.
- هر چند تا «هراس گمراهی» نماند/ سلوک بامدادی ات/ دالان های تو در تو را/ سپیده می گشاید. (ص33)
شاعر در پانوشت همین صفحه به این شعر حافظ اشاره کرده است:
«طی این مرحله بی همرهی خضر مکن/ ظلمات است بترس از خطر گمراهی»
- تا نیمه های تازه به راه رسیده ی/ «خمیازه ی کوهی»/ تن را به تازیانه ی خود یابی (ص59)
شاعر در پانوشت همین صفحه به شعر اخوان اشاره کرده است.
مهیمنی چون داستان نویس هم هست به روایت بسیار اهمیت می دهد. گاه شعر، در واقع داستانی است با همه ی عناصر داستانی: روایت مداری، استفاده از امکانات داستانی- فضا سازی ها، حوادث، بیان روایت ها، توصیفات، شروع و پایان داستانی و... انگار شاعر برای مخاطب که روبرویش نشسته است متن را روایت می کند. (شعراا)
- آری نشسته بودم/ و دیوار رو به رو/ کریه ترین دیوار جهان بود/ و طرح پر خوره ی ترک هایش/ دل را تا حاشیه ی سقف می چزاند/ ...
اگر چه شعرها تاریخ سرایش ندارند و مخاطب نمی تواند در جریان سیر و حرکت شعری او قرار گیرد اما به گمانم تغییر و تحولات هر چند اندک که در شعر او دیده می شود و آن جا که زبان شعرش متمایل به زبان گفتاری روزمره می شود و شاعر از ظرفیت های زبان محاوره و گفتار در شعر بهره می گیرد مربوط به سالیان اخیر و تحت تأثیر شعر امروز می باشد و این اتفاق فرخنده ای است. مهیمنی با این مجموعه نشان داد که شاعری هوشمند و توانا و خلاق است به ویژه در تصویر پردازی و تخیل شگرف. بنابراین اگر همین روند نا محسوس تحول شعری خود را شتاب بخشد و به زبان روان تر و شفاف تر اقبال بیشتری نشان دهد، بی گمان چهره ی درخشان تری را از او در آینده خواهیم دید. شاعری که تجربه های گرانسنگی را تا کنون آزموده و از دانش و توانایی بالایی در نقد برخوردار است.

                                                           به نقل از آتی بان

نظرات 3 + ارسال نظر
فرامرز دهگان شنبه 28 دی‌ماه سال 1387 ساعت 05:12 ب.ظ

دوباره سلام عزیزم !این صفحه را هم لینک کردم موفق باشی . البته هر دو مطلب را قبلا خونده بودم .

غلامرضا شبانکاره یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.ghshabankareh.blogfa.com/

درود کار خوب و درخوری کردی که نقدنوشته هایتان را در وبلاگی جداگانه گذاشتید. در واقع این وبلاگ را برای معرفی و نقد بگذارید. خیلی خوب می شود حتا از کتابها و مجلاتی که در حوزه ادبیات یا ... می خوانید و از آن لذت می برید، مخاطبان این پایگاه را نیز در آن شریک کنید. ممنون باز هم ، لینک کردم

غلامرضا شبانکاره سه‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:28 ق.ظ http://www.atiban.com/article.aspx?id=3393

فرصت

چه اندک داده شد،

و ستمگرانه زد-

حادثه

سنگ

نافرجامی را...

"شعر آرزو... از مجموعه شعر "وقتی دستم به خورشید نمی‌رسد" زنده یاد آل یوسف

به گزارش خبرگزار آتی‌بان:خانه‌ی مطبوعات بوشهر عصر پنج‌شنبه 26 دی ماه 1387 در مراسمی که در محل مسجد کوفه‌ی آن شهر برگزار شد، نام و خاطره‌ی زنده یاد حمید آل یوسف (فریاد) شاعر و روزنامه نگار فقید بوشهری را گرامی داشت.http://www.atiban.com/article.aspx?id=3393

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد