رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

گفتگوی شهاب مقربین با ایلنا

شهاب مقربین فعالیت حرفه‌ای‌اش را از دهه‌ی 50 آغاز کرد. نشست و برخاست با برخی شاعران و نویسندگان مانند اسماعیل خویی و بعد در دهه‌ی شصت حضور مستمر در نشست‌های دوره‌ای با مهرداد فلاح، رضا چایچی، حافظ موسوی، شمس لنگرودی و چند شاعر دیگر، ازجمله‌ی این فعالیت‌ها بود. مجموعه‌ی شعر نخست او "اندوه پروازها" بود. شعرهای این دفتر و نیز دو مجموعه‌ی شعر بعدی او "گام‌های تاریک و روشن" و "کلمات چون دقیقه‌ها" توسط سخن سنت شعر نو، به خود تخصیص داده شد. یعنی شعرها در زبان، موضوعات، مضامین و نوع مواجهه‌ی راوی با این مضامین، به شاعرانی چون شاملو و نیز سهراب وفادار بودند. این گفته هنگامی دقیق‌تر است که بستگی شعرهای این سه دفتر را به جهان فکری سهراب درنظر بگیریم. "کنار جاده‌ی بنفش کودکی‌ام را دیدم" دفتر شعر بعدی مقربین، برنده‌ی جایزه‌ی کارنامه شد. پس از آن، او با دو دفتر دیگر ادامه داد: " رویاهای کاغذی‌ام" و "این دفتر را باد ورق خواهد زد". همزمان با نمایشگاه کتاب 89، مجموعه‌ی "سوت زدن در تاریکی" از این شاعر در نشر چشمه منتشر شد. به همین بهانه درباره‌ی این کتاب و برخی مسائل جاری جامعه‌ی شعر ایران، با او به گفتگو نشستیم.

* شعر شما تا حدود زیادی واکنش‌های عاطفی یک جان درگیر با جهان اطرافش است. ذهنیتی که همه چیز را به نوعی به تلقی خود و حس و خیال خود فرومی‌کاهد. این مسئله مربوط به این است که شما چقدر به رابطه‌ی صریح و آشکار یا حداقل پوشیده‌ی جامعه و شعر معتقد باشید. آیا ارتباطی هست؟
ــ اگر رابطه‌ای میان جامعه و شعر هست، - که هست- این رابطه بازتاب خود را در تلقی و حس و خیال من به همین شکلی که در شعرم مشاهده می‌کنید، نشان داده است. این فروکاستن نیست. توجه کنید که بازتاب تأثیر و تأثرات ما از جامعه در شعر، به شکل مستقیم، ساده و مکانیکی نیست؛ بلکه از میان شبکه‌ای پیچیده از عوامل متعدد و درهم تنیده‌ی تأثیرگذار و تأثیرپذیر می‌گذرد که در روندی طولانی، به‌تدریج ذهن ما را شکل داده و هویت بخشیده‌است؛ روندی که آغازش به پیش از تولد ما برمی‌گردد، و ادامه‌اش به افق‌های پیشِ رو و رویاهای فردامان هم می‌رسد. عوامل زیستی، محیطی و تاریخی همه در این میان نقش دارند. این عوامل خود زیرمجموعه‌های متعددی دارند، مانند شرایط زیست‌شناختی و روان‌شناختی که ویژگی‌های جسم و روان انسان‌ها را از یک‌دیگر متمایز می‌کند، خصائل ژنتیک، ارث و ازسوی دیگر، شرایط جغرافیایی، وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وغیره. بدیهی‌ست نقش تأثیرگذاری و تأثیرپذیری هرکدام از این عوامل نسبت به یک‌دیگر یکسان نیست و نیز بدیهی‌ست که جامعه یکی ازعوامل فعال است که میزان تأثیرگذاری‌اش بسیار است و از بعضی جهات تعیین‌کننده نیز هست، اما درعین حال، این‌گونه نیست که همه‌ی عوامل دیگر را در حد تابعی مطلق از آن تلقی کنیم. ساختار ذهن و ذهنیت هرکس، در دل تمامی این‌هاست که شکل می‌گیرد. و واکنش هرکس برآیند تأثیرپذیری از همه‌ی آن عواملی‌ست که در معرض‌شان قرار گرفته که البته پس از بروز، خود وارد چرخه‌ی تأثیرگذاری‌ها شده و به میزان اهمیت و قدرتی که داشته باشد، می‌تواند با آن‌ها در حال داد و ستد باشد.

* برخی معتقدند، سخنی در شعر امروز فارسی هست، سخن رنج بردن از نوعی سهل‌انگاری زبانی. این خرده‌گیران، به‌غرض یا به‌نقد، اتفاقی ویژه در زبان را برای شعر لحاظ می‌کنند. اینان شعر شما را زیر طبقه‌بندی «شعر ساده» مورد تاخت و تاز قرار می‌دهند. چه دفاعی از شعرتان دارید؟
ــ طبقه‌بندی شعر(شعر هرکس، نه فقط من) به این صورت، بسیار کلی، مبهم و نادرست است و حتا اگر درست هم می‌بود، حاوی ارزش یا ضدارزش نبود. پس دفاع دربرابر اتهامی که چیزی را روشن نمی‌کند، معنی ندارد. از این رو فقط به بخش عمومی پرسش می‌پردازم.
من نیز معتقدم بخشی از شعرهایی که این روزها عرضه می‌شود از نوعی سهل‌انگاری زبانی، رنج و حتا عذاب می‌کشد. من نیز معتقدم شعر اتفاقی‌ست که در زبان می‌افتد. اما پرسش اساسی این است که آیا هر اتفاقی در زبان بیفتد، آن را به شعر بدل می‌کند؟ و آیا سهل‌انگاری فقط با سادگی در زبان تعریف می‌شود؟ درباره‌ی جار و جنجال‌هایی که اخیراً بر سر شعر ساده و پیچیده به راه افتاده، نظر من این است که این بحث‌ها همه غیرعلمی و بیهوده‌اند. اصولاً تقسیم‌بندی شعر به دو گروه ساده و ناساده غیرعلمی‌ست. آیا مرز سادگی و پیچیدگی کجاست؟ معلوم است که هر کس به تناسب فهم، برداشت و ذهنیت خود، مرز آن را پس و پیش می‌کشد. به عبارت دیگر «سادگی» مفهومی سوبژکتیو و نسبی‌ست و تعریفی دقیق و عینی که بر همگان یکسان باشد، نمی‌توان از آن ارائه داد. گذشته از این، حتا اگر مصداق این مفهوم را با مسامحه به‌گونه‌ای تعیین و با یک‌دیگر بر سر آن توافق کنیم، باز این نکته قابل توجه است که «سادگی» یا «ناسادگی» هیچ‌یک به خودی خود، دارای ارزش یا فاقد آن نیستند. سرچشمه‌ی معیارهای زیبایی‌شناختی در جاهای دیگری‌ست. باید دید درون این «سادگی‌ها» یا «پیچیدگی‌ها» چیست؟ در اعماق آن‌ها چه می‌گذرد؟ آیا کم‌اند شعرهای پیچیده‌ی میان‌تهی که پس از کلنجار رفتن ساعت‌ها با آن‌ها، نهایتاً می‌بینی فقط ذهن تو را به بازی گرفته‌اند و هیچ حسی از زیبایی در تو برنمی‌انگیزند؟ برعکس، آیا کم‌اند شعرهایی که به‌سادگی با آن‌ها رابطه‌ای زیبا برقرار می‌کنی؟ یا شعرهایی که در نگاه اول ساده‌اند، اما هرچه بیشتر نگاه می‌کنی، رابطه‌ات عمیق‌تر و زیباتر می‌شود؟ شک نکنید که رسیدن به این‌گونه سادگی،(چه از طرف شاعر، چه از طرف مخاطب) بسی دشوارتر است از رسیدن به آن‌گونه پیچیدگی. می‌گویم «آن‌گونه» پیچیدگی، تا تصور نکنید که ازنظر من شعرهای پیچیده‌ی ارزشمند وجود ندارند.
شک ندارم که دوست عزیز من، شمس لنگرودی هم وقتی مسئله‌ی سادگی و پیچیدگی را در شعر مطرح کرد، نه قصد کشیدن یک خط قاطع و تغییرناپذیر میان این دو مفهوم را داشت و نه برای هیچ‌یک ارزشی مطلق قایل شد. اشاره‌ی او به همان‌گونه شعرهایی بود که با پیچیده‌نمایی و زبان‌بازی صرف، تهی بودن خود را پنهان می‌کنند. منتها این بحث بهانه‌ای شد تا عده‌ای بی‌آن‌که به مغز ماجرا توجه کنند، حرف‌های قدیمی و فراموش‌شده‌ای را تکرار و یادآوری کنند.
متأسفانه سهل‌انگاری فقط در نوشتن شعر نیست. در نقد و مواجهه با شعر نیز هست. این روزها، به‌راحتی و با قاطعیت، با چند اصل کلیشه‌ای و تکراری، به‌جا و نابه‌جا، سراغ هر شعری می‌روند؛ فرقی نمی‌کند چه نوع شعری باشد و در خود چه اصولی را طلب کند، انگار باید همگان در همه جا از اصولی یکسان و از پیش تعیین شده، تبعیت کنند. تکیف شعر را یکسره روشن می‌کنند و انتظار هم دارند که همه قامت شعرشان را متناسب با لباسی که ایشان دوخته‌اند، ببُرند.

* اخیراً دفتر «سوت زدن در تاریکی» که مجموعه‌ای از سروده‌های شماست، در نشر چشمه منتشر شده‌است؛ دفتری از عاشقانه‌هایتان. چطور شد که برخلاف «کنار جاده‌ی بنفش...» و مجموعه‌ی بعدی‌تان «این دفتر را باد ورق خواهد زد» که تا حدودی مخمصه‌های سوژه‌ی مدرن را پرقوت‌تر بازنمایی می‌کرد، سراغ شعر عاشقانه رفتید؟
ــ از پرسش این استنباط می‌شود که انگار شعر عاشقانه را متعلق به دوران مدرنیسم نمی‌دانید. بله، شعر عاشقانه محصول این دوران نیست، اما تعلق به همه‌ی دوران‌ها دارد؛ چراکه عشق سوژه‌ی همه‌ی دوران‌هاست؛ از امور طبیعی و لاینفک زندگی انسان است؛ مانند مقوله‌های هستی و مرگ. شکل برخورد انسان با آن در دوران‌های گوناگون عوض می‌شود، اما ماهیت آن پابرجا و سرشته با نهاد انسان است. و چه بسا حتا آن‌چه شما «مخمصه‌های سوژه‌ی مدرن» تعبیر کردید، خود پیوندی با غفلت از عشق در زندگی داشته باشد. گاهی چنین به‌نظر می‌رسد که بعضی‌ها در گیرودار مسایل اجتماعی-سیاسی، به‌خصوص در هنگامه‌ی مبارزات اجتماعی-سیاسی، شعر عاشقانه را خارج از دستور می‌دانند. چنین نگاهی، به تحقیر عشق در ادبیات، تحقیر عشق در زندگی، و سرانجام به تکفیر عشق از جانب متعصبان می‌انجامد و کار به جایی می‌رسد که گفته بود: «دهانت را می‌بویند / مبادا گفته باشی «دوستت دارم».

* سوا از جان شیفته‌ای که با شوری درایت شده روبروی جهان ایستاده است، شعر شما خصلتی دیگر نیز دارد و آن مسئله‌ی زمان است. سوژه‌ی شعری شما در نوعی از بی‌‌زمانی غوطه می‌خورد. بدون این‌که به آن تعهد کلیشه شده‌ی اجتماعی ارجاع داده شود که همه چیزی را در هنر براساس میزان ستیهندگی‌اش با مثلاً ظلم و تضاد طبقاتی محک می‌زد،آیا این فراتاریخی‌گری در شعرتان از آبشخور نگاهی عرفانی سیراب می‌شود؟
ــ قطعاٌ چنین نیست. ما نمی‌توانیم بیرون زمان بایستیم. اگر بخواهیم هم نمی‌توانیم. زمان با همه‌ی خصیصه‌های تغییرگر خود مانند پیله‌ای ما را در خود می‌پیچد. خواسته‌ی درونی من هم گریز از مرکز زمان نیست. زمانه‌ی عرفان سپری شده‌است. من روی زمین ایستاده‌ام و آن بی‌زمانی که شما از آن سخن می‌گویید، احضار پاره‌ای از عناصر ازلی- ابدی طبیعت انسان است که در شرایط این زمان و با مختصات همین زمان، با آن‌ها برخورد شده است.

* این روزها هیچ جزمی قطعیت ندارد. در جهان پس از مدرنیته، در جهانی که اطلاعات در جعبه‌های اینترنتی به سهولت و سرعت بسته‌بندی می‌شود، چه کسی می‌تواند دیگری را مثلاً به تغزل و عشق‌ورزی در تجربه‌ی ادبی‌اش متهم کند؟ اما، آیا شما به عشق و تغزل زمینی برجسته‌ای که در «سوت زدن در تاریکی» در کار کرده‌اید، به چشم یک پاسخ نگاه می‌کنید؟
ــ به چشم پاسخی که پرسش را باقی می‌گذارد. توجه کنید که نام کتاب و شعری که این نام از آن گرفته شده است و بسیاری از شعرهای دیگر کتاب، میان رسیدن و نرسیدن، میان شک و یقین و میان آرامش و اضطراب پرسه می‌زنند. می‌خواهند پاسخی باشند، اما پرسش مانند گرگی سمج مدام پا پیش می‌‌گذارد و بازپس می‌کشد.

*آقای مقربین، به عنوان کسی که دست‌کم سی و چند سال شعر نوشته است و با کسانی همچون اسماعیل خویی، شاملو، شمس لنگرودی و حافظ موسوی نشست و برخاست داشته است و درعین حال چند سالی به نشر شعر همت گمارده است، نظرتان را درباره‌ی شعر امروز ایران بگویید. آیا پس از مجادلات نظری و فرمال دهه‌ی هفتاد و پس از تجربه‌های اجتماعی‌یی که در این دو دهه با آن مجادلات قرین بوده‌اند، می‌شود وضعیت شعر امروز ایران را مورد تعمق و یا پیش‌بینی قرار داد؟
ــ شعر زنده‌ی هر دوره، عموماً برآیندی‌ست از ترکیب به‌کارگیری تجربه‌های گذشته و دست‌زدن به تجربه‌هایی جدید که ضرورت‌های زندگی نوین آن را ایجاب می‌کند. درکنار این گونه شعر معمولاً جریانی باریک حضور دارد که همچنان در گذشته سیر می‌کند و تجربه‌های گذشته را تکرار می‌کند. ازطرف دیگر، جریان‌هایی نیز پدید می‌آیند که فقط به تجربه‌های تازه فکر می‌کنند و سنت‌های گذشته را نفی می‌کنند. آشکار است که در گذشته ماندن، دستاوردی برای زندگی امروز نخواهد داشت. و از طرف دیگر، رها کردن تجربه‌های گذشته و اتکاء مطلق به تجربه‌های شخصی نیز سرانجامی مبهم دارد. این گرایش‌های مختلف، جز در دوره‌‌های رخوت، تقریباً در همه‌ی دوره‌ها بوده‌اند. امروز هم استثنا‌ء نیست.

* شما بالنسبه مخاطبانی در فضای مجازی وبلاگ‌تان دارید. سطح سلیقه‌ی زیبایی‌شناسی این مخاطبان چگونه است؟ آیا اینترنت به خوانده شدن، تحلیل شدن و در مقام صادرکننده‌ی حقیقت شعری به تجربه‌های نوترِ شعری کمک می‌کند؟
ــ ابزار دقیقی برای سنجش سطح سلیقه‌ی مخاطبان در دست نیست. می‌توان تا حدودی میزان استقبال یا عدم آن را از روی اظهارنظرها یا بیشتر از روی نقل شعرها در وبلاگ‌ها و سایت‌های دیگر تخمین زد، اما الزاماً همه – چه موافق، چه مخالف- اظهارنظر یا نقل مطلب نمی‌کنند. بنابراین با امکاناتی که ما داریم، ارزیابی دقیقی به دست نمی‌آید، اما به هرحال اینترنت فضای ویژه‌ای‌ست که بیش از فضای کاغذی متوجه واکنش مخاطبانت می‌شوی و امکان ارتباط با آن‌ها در مدت زمان کوتاه، بیشتر است. بی‌تردید در این فضا، امکان گزینش، خواندن و خوانده شدن، قضاوت کردن و مورد قضاوت واقع شدن نیز بیشتر فراهم است، اما به همان نسبت، فضای تعمق کم‌تری دراختیار می‌گذارد. بنابراین باید به اندازه‌ی کافی هوشیار باشیم که در دام رابطه‌های سطحی نیفتیم و فرجام کار خود را نه آن‌جا، که در خلوت خود، در همین دنیای کاغذی، بسازیم. 

منبع:

http://www.ilna.ir/newsText.aspx?ID=172290