رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

شاعرى معاصر چشم های تو !/علی حاجیان زاده



شاعرى معاصر چشم های تو !

 

نگاهى به مجموعه " داوود در حنجره داشت "  مصطفا فخرایى 

 


 داوود در حنجره داشت مجموعه شعرى ست که تا کنون چندین و چند چهره

 

نام آشناى نقد بر آن صحه گذاشته اند ، و فکر مى کنم خوانش من باب تازه اى

 

را براى فخرایى باز نمى کند

 

فخرایى شاعرى آگاه است که با بیانى ساده حرف هایش را به مخاطبش مى زند

 

بیانى گاه معترض و انتقادى که حتا ذهنیت مخاطب را نیز به چالش مى کشد :

 

پشت پنجره ات اکنون/ گور پرندگان خیسى است که /

هیچ سهمى از آسمان نداشته اند . ص 18

 

پرنده ى گم شده در بادها ! / این بار / به جست و جوى نیافتنت آمده ام . ص 20

 

گاهى چنان فاضلانه حرف مى زند و مخاطب را نرم مى کند که نقد نهفته در صدایش

 

به سطح کشیده مى شود :

 

اگر امروز / دیوانه اى با دسته گلى پلاسیده / به خانه ما آمد   نرانیدش / ...

 

امروزى تحملش کنید / آن گونه که مرا / آن گونه که او را و مرا تا حالا    ص 23

 

 

و گاهى سکوتى زیبا فضاى مجموعه را در برمى گیرد :

 

مسافرى / در کوپه ى آخر به خواب رفته است / عطر گل یاس /

شاید فضاى خلوت او را / پر کرده ص24

 

آخر کار / پلک ها را می بندى / طاقت نمى آورى / پلک مى گشایى / و با چشمانى باز /

 تا همیشه / به خواب مى روى  ص 25

 

استفاده از اصطلاحات و کلام هاى محاور که فخرایى به خوبی از آن ها در زبان

خودکار بهره برده است :

 

تو نخ تو نیستم که / سخت مرا گرفته اى / ...   دود و آتش به پا نکن   ص 29

 

کوتاه بیا / جاده اى که فاصله شد / هق هق قطارها را به قطره اى هم نمى گیرد  ص 40

 

زبان جاده ها / درازتر از سطرى ست / که تا هنوز ... همچنان    ص 41

 

 

 

فخرایى شاعرى ست که تا حد زیادى زبان خود را به دست آورده ؛

 

زبانى ساده ، روان  با ایجازى که مختص اوست مخاطب را شریک حرف هایش مى کند .

 

با زبانى استعارى و پیوستن به بعد چند معنایى کلام از قطعیتى کاذب فاصله مى گیرد  

 

و خود را در دنیایى مى بیند که در آن هیچ چیز قطعى نیست و مخاطب را شریک تردید

 

خود مى کند .

 

دگرگونى لحن براى تغییر مکان و زمان و همچنین ارائه ى شعرى چند فرمى و

 

چند صدایى ، همه و همه نشان مى دهد فخرایى شاعرى آگاه به زمان خود است .

 

فخرایى بیشتر به فکر ارائه تفکرات شاعرانه خود به مخاطب مى باشد

 

تا درگیر بازى هاى فرمیک ؛ بازى هاى زبانى در شعرهایش هم تنها و تنها براى

 

باز کردن منظرى دیگر براى مخاطب عام خود است .

 

او به خوبى از پس لحظه هاى رمانتیک ، نوستالوژیک خود بر می آید .

 

شاعرى که حرف هایش را با همان اصول زیباشناختى تغییر ناپذیر ، در چارچوب ساختار

 

 شعرش قرار می دهد . بى آنکه وقوف بیش از حدش به ایجاد همان حس نوستالوژیک

 

 مخاطب را آزار دهد .

 

شاعرى که با همراهش که گاه خود رواى ست و گاه معشوقه اش مثل مسافرى از دریا

 

مى گذرد و حس خودش را از آن مى نویسد ، گاهى به گورستان مى رود ، گاهى به

 

کودکى اش سفر مى کند ، گاهى به آخر مى رسد ، گاهى بی چتر به زیر باران مى رود و

 

 مسافر تمام کوپه هاى این دنیاست

 

 

 

 

فخرایى در این مجموعه از مقدمه علی باباچاهى نیز سود برده که گذشته از مقدمه

 

و حرف هایش متعاقبن ذهن مخاطب به سمت کارهاى على باباچاهى کشیده مى شود و

 

تاویلاتى که از ارتباط هاى این دو به وجود مى آید .

 

فخرایى با استفاده از کنایات ، استعارات و تعبیرات خاص خود به مخاطبى که خاص  خودش

 

است مى رسد و ما را چشم انتظار مجموعه اى یک دست تر و منسجم تر مى گذارد .

 

 

 

 

              آنها که کهن شدند و اینها که نوند

              هرکس بمراد خویش یک یک بدوند

                

                                 این کهنه جهان بکس نماند باقى

                                  رفتند و رویم دیگر آیند و روند

 

                                                                        خیام