رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

رهیافت

نقد نوشته های مصطفا فخرایی

نقد و بررسی «داوود در حنجره داشت» /دکتر داوود بیات

معرفی کتاب : داوود در حنجره داشت

مولف :  مصطفی فخرایی

چاپ : 1382

شمارگان : 1000 نسخه

بها : 900 تومان

ناشر : انتشارات داستان سرا

61 شعر سپید این مجموعه در 96 صفحه و با قطع رقعی به بازار ادبی ارائه شده است .بیان این مجموعه بیانی است که گویی به محاوره و هنجار زبانی بیشتر گرایش داشته بطوریکه خواننده را با همین شیوه و صمیمیت سیال در آن دعوت به همراهی می کند.اشعاراین مجموعه به عبارتی از موسیقی معنوی بیشتربرخوردارندتا موسیقی کلامی وعروضی.شکل طرح موضوعات هم به نوعی نیست که کلامی آهنگین را بطلبد.با مرورابتدائی این شبهه به نظر می رسد که با نثر سرو کار داریم اما بلافاصله با شگردهای مختلف بیانی و صور خیال ونگاه تازه وخلاقیت های این شاعر گرامی به سادگی ازمنطق نثرجدا شده و به گستره ی اشعاری می رسیم دوست داشتنی و صمیمی . بطوریکه حس می کنی انگار حرف های نگفته ات - که سالیان درازی جمع شده اند -  اینک با طراوت و شیرینی خاصی عرض اندام می کنند :

این گریه ی مکتوب / که از سر انگشتانم / به دریا می ریزد / می بارد راز سالیانی را / که اکنون در قاب گرد گرفته ای مرده اند / ....

پارادوکس ، حس آمیزی ، آشنازدایی های خلاقانه ، تصویر وتلمیح و ... شاکله بیانی و شاعرانه ی این مجموعه را بیشتر به خود اختصاص داده اند .که بدون شک بارزترین نکته خلاقیت و روح شاعرانه ی این عزیز است که در بعضی از موارد بیانی سهل وممتنع را بوجود آورده است مثل :

*- نمی خواستم / عکسی باشی در قاب  / من/ حرف بزنم و /گوشَت سفیدی پنبه ها را بشنود /....

* - یکی بیاید /جلوی این شتاب نقطه بگذارد / بگذارد / عقربه ها به آرامی /راهشان را بروند / این جاده / جمله ای نیست که حالا حالا ها به حرف آخرش برسیم / عقربه ها / چیزی از رسیدن نمی دانند / زبان جاده ها هم / درازتر از سطری ست  / که تا هنوز ....همچنان

*- وقتش است که/ کلاغ بپوشم و / برای عقربه ها ی لرزان / قار قار کنم / ....

 عناصر پیرامونی ، وقایعی معمولی ( مثل آب شدن برف ) ، خاطره ی کودکی ، عکس وبیمارستان و...به سادگی با حس وخیال شاعر درآمیخته و درفرم و فضایی قرار می گیرند که انگار شاعر با پیرامون و پیرامون با شاعر به اتحاد و یگانگی رسیده آنهم به نوعی که در عین زلالی و شفافیت از عمق و ژرفایی بهره مند می شود که نمی شود به سادگی از کنارش گذشت:

*- شوخی چشمت را / جدی نگرفتم / تا آب از چشمم در آوردی / حالا / تو را بر آب می بینم / تویی که / حلقه حلقه می شوی / در چشمم /تا / کسی دیگر را نبینم.

*- این دریا /  گریه ی ماهیانی است که /در گریه هاشان شناورند / روزی اگر / گریه هاشان را فراموش کنند ..../ ماهیان در دل سنگ ها را دیده ای ؟!

واژگانی مثل دریا ، ساحل ، ماهی ، لنج ، شنا ، خشکی ،لنگر ، جاشو و....به خوبی در شعر های این عزیز حضوری شاعرانه دارند واین همان زیستن با این عناصر ویگانگی با آنهاست. قطار ،کوپه، چایی ، شیشه ،کاج ، عقاب ، دسته گل و... واژگانی هستند که حس زمینی و پیرامونی را بیشتر نمودار می کنند اما دل بستگی خاطر این عزیز با باران ،چتر ، پرنده ، درخت و آسمان  حس تعالی و ماورایی شاعر را در شکلی ملموس و زمینی ارائه می دهد . از سویی گذرا بودن حیات تصویر های زیبا وهنرمندانه ی مرگی که بیشتر زندگی است ، ریشه ونقب به عقایدی از قدما می زند که با نگاه تازه ی شاعر استحاله پیدا کرده و - هین سخن تازه بگو – شده تا دوجهان تازه کند. عدول از هنجار زبانی به شیوه های اخیر در کمترین حد دیده می شود مثل :

کمی با قدمهایت که می زنی /از یاد خاک بیرونم کن/...

وهمین امر باعث شده که پذیرش ومقبولیت این اشعار روند جذاب تری داشته باشد .مهمترین نکته در این خصوص برخورداری هوشمندانه ی این مجموعه از اعتدال در ارائه حس وخیال و شگرد های بیانی است .که اگر این اعتدال نبود بی شک در صمیمت وزیبایی این اثر خلل ایجاد می شد. در هم تندیدگی این موارد با فرم های زیبا وهمسویی فرم و فضا وموتیف ها وزبان وعاطفه مجموعه ی مقبولی را بوجود آورده که بی شک بدون تلاش  وبدون مطالعه بدست نیامده است . این کوشش ها در کنار شخصیت فرهیخته وخونگرم وصمیمی این شاعر نویدگر این است که شاهد مجموعه های بهتر و بیشتری از این عزیز خواهیم بود . قدرت وتسلط موجود در این اشعار به تنهایی برای ماندگاری این اثر کافی بود. هر چند مقدمه ی پیشکسوت وبزرگی چون جناب علی بابا چاهی بر این مجموعه عطر و بوی خاص دیگری هم بر آن اضافه کرده که این توجه پیشکسوتانه اگر برای سایر شعرای جوان هم بیشتر می شد ، بی شک در بالندگی شعر معاصر نقشی در خور توجه عهده دار می شد .ضمن آرزوی توفیق روز افزون برای این شاعر گرامی یکی دیگر از اشعار این مجموعه را مرور می کنیم :

صندلی آمده بود /کنار تو خالی بنشیند / اما تو :/" الان است که /سفر از راه برسد و /دهان هرچه حرف را ببندد " / می گویی و / تا از راه سفر برسد / حرف هایت را / با دهانت در میان می گذاری / انگشت هایت را / تمام می کنی و / ستاره ها را /صبح / کنار سایه های یخ زده/صندلی یی خالی نشسته بود و ....